حس اوج عاشقی
چــه زیبــاست وقتـی میفهمـی کسـی زیــر ایـن گنــبد کبــود
انتظــارت را میـکشـــــد چــه شیرین اســـــت
طعــم پیامکی کــه میگـــوید :
" کجایـی نگران شدم "
متن و دلنوشته های زیبا و مطالب عاشقانه
چــه زیبــاست وقتـی میفهمـی کسـی زیــر ایـن گنــبد کبــود
انتظــارت را میـکشـــــد چــه شیرین اســـــت
طعــم پیامکی کــه میگـــوید :
" کجایـی نگران شدم "
زلال که باشی سنگ های کف رودخانه ات را می بینند،
بر می دارند و نشانه می روند درست به سمت خودت!!!
این است رسم دنیای امروز ما !...
اگر افتخارت دل شکستن است
به عزیزانت بگو اسپند برایت دود کنند
این بار افتخار که نه
حماسه آفریدی ...
زخم هایم به طعنه میگویند:
دوستانت چقدر با نمک اند!
یک خاطره...........
یک یادگار............
خاکستری تو دست باد
تلخه ولی حقیقته اونی که رفته نمیاد..............
ودن تو دلیل نمیخواهد ،توخودت دلیل بودنی ،بودن من را دلیل باش
از دورترین نقطه عشق ،دل به پرگار خدامی بندم ،
شاید به تو رسیدن در یک شعاع زیاد هم محال نباشد...
خوبیه تنهایی اینه که :
از هیچی دیگه نمیترسی . حتی از اینکه کسی ترکت کنه ...
واسه خودت زندگی میکنی و به حرف دیگران هم کاری نداری ...
یادت میوفته خدایی هم داری و میتونی باهاش درد و دل کنی ...
تـنـها هـا . . .
دلسوزيِ آدم هاي محترم رو نميخوان . . .
تـنـها براي سوزِ دلِ شون . . .
احترام آدم ها رو ميخوان . . .
داشـتن مغــــز دلــيل قطـعـي
بــر انســــآن بــــودن نيــــست. . .
پســته و بــادم هــم مـغــز دارنــد. . .
بـــراي انـــسآن بــودن. . . بــــآيـــد شعـــور داشـــــت. . .
ﻭﻗﺘﻲ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﻢ
ﻓﻘﻂ ﺑﺎ تو ﺁﺭﻭﻡ ﻣﻴﺸﻢ..
ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﻲ ﺗﻮ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﻢ ﻣﻴﻜﻨﻲ
ﻫﻤﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﻫﻢ ﻧﻤﻴﺘﻮﻧﻪ ﺁﺭﻭﻣﻢ ﻛﻨﻪ ...
وقتی رفت ….!
گفت تو را هم می برم …
باخوشحالی گفتم:کجا؟
گفت: “ازیادم”
آنچه گذشت و آنچه شکست حسرت مخور،
زندگی اگر زیبا بود با گریه آغاز نمی شد
وداع آخرم با تو، وداعم با نفس هامه
ببين نزديكه ويرون شم، رفيقم قلب تنهامه
يه دريا تو چشام دارم،شبم لبريز بارونه
بدون تو كسي جز من، كنار من نميمونه
کي اشکاتو پاک ميکنه
شبا که غصه داري
دست رو موهات کي ميکشه
وقتي منو نداري
شونه کي
مرهم هق هقت ميشه دوباره
از کي بهونه ميگيري
شباي بي ستاره
برگ ريزوناي پاييز
کي چشم به رات نشسته
از جلو پات جمع ميکنه
برگاي زرد و خسته
کي منتظر ميمونه
حتي شباي يلدا
تا خنده رو لبات بياد
شب برسه به فردا
کي از سرود بارون
قصه برات ميسازه
از عاشقي ميخونه
وقتي که راه درازه
کي از ستاره بارون
چشماشو هم ميذاره
نکنه ستاره اي بياد
ياد تو رو نياره
کاش لحظه هاي رفتن
نمي باريد اشک چشمام
هق هق دلتنگي يامو
مي شکستم توي رگهام
دل پر تحملم از
گريه ي من گله داره
چهره ي سرخ غرورم
از شکستم شرمساره
باغ پيوند من و تو
پره از عطر اقاقي
فصل آشنايي ما
سبز خواهد ماند باقي
همه ي آنچه که دارم
پيشکش سادگي تو
سوگلي ترانه هايم
هديه ي يه رنگي تو
فکر من مباش مسافر
به سپيده ها بيندش
چشم فردا ها به راهه
راه سختي مانده در پيش
اي تولد دوباره
فصل آغاز من و توست
اي رها از رخوت تن
وقت پر کشيدن توست
خدایا راز دل با تو چه گویم که خود راز دلی
دانه و لانه و بال و پرواز دلی
من همین حوالی توأم...
شاید کمی دورتر و تو در حوالی دلم !!!
باور کن نزدیکتر ...
من و مترسک دردمان مشترک است،دور جفتمان را کلاغ هایی گرفته
است
که از خودمان فراری اند اما بخاطر نیازشان سمتمان می آیند...!!!
وقتی کسی در کنارت هست ، خوب نگاهش کن
به تمام جزئیاتش
به لبخند بین حرف هایش
به سبک ادای کلماتش
به شیوه ی راه رفتنش ، نشستنش
به چشم هاش خیره شو
دستهایش را به حافظه ات بسپار
گاهی آدم ها آنقدر سریع میروند که حسرت یک نگاه سرسری را هم به دلت
میگذارند …
به یادت افتادم اشک از چشمانم سرازیر شد
یادم رفته بود حتی بزرگی یادت هم در ذهنم نمیگنجد
وقتی یه آدم میگه
هیچکس منو دوست نداره ،
منظورش از هیچکس
یک نفر بیشتر نیست . . .
همون یه نفری که واسه اون همـــه کسه !
تنهایی تاجی است برسر افراد تنها که
فقط
خودشان آن را نمی بینند!
خدای من با من بمان:
تنها نشسته ام.... خدای من !....آنقدر خسته ام که تنها تو میدانی !...می دانی ؟!!.....یقین دارم که از عمق
تنهاییم آگاهی....
وداع آخرم با تو، وداعم با نفس هامه
ببين نزديكه ويرون شم، رفيقم قلب تنهامه
يه دريا تو چشام دارم،شبم لبريز بارونه
بدون تو كسي جز من، كنار من نميمونه
گفت تو را هم می برم …
باخوشحالی گفتم:کجا؟
گفت: “ازیادم”
دَمــہ اونــے كــہ تَنهاست گَرم.......
نـَـہ اینكــہ نَتونِستــہ با كَسـے باشـــہ نـَــہ؛
بَلكــہ نَخواستـــہ با هَركَســے باشــہ
می گوینــــد: "دل بــــه دل" راه دارد ...!
پــــس چــــرا وقتــــی ;
"دلــــم" را شکستــــی ,
"دلــــت" نشکســــت ؟!!!
این روزها در من خدایی می کند...
چیزی شبیه تو...
تو که هستی انگار آرامترم...
در زندگی چیزی هست که می خواهمش...
چیزی هست که مرا به این زمین پیوند می دهد... وقتی نیستی انگار در این دنیا جایی ندارم...
روز و شب هایم به کندی می آیند و میروند...
لحظه ها انگار جان می کنند که تمام شوند... و مرا به روزهای آمدنت برسانند...
روزها هی عقب می روند تا...
تا شعله ور تر کنند آتش انتظارم را... این روزها چقدر دلم عجیب...
دلم هوای مهربانیت را کرده...
دختر :شنیدم داری ازدواج می کنی ..مبارکه..خوشحال شدم شنیدم..
پسر :مرسی..انشااله قسمت شما!!
دختر:می تونم برای آخرین بار یه چیزی ازت بخوام??
پسر:چی می خوای??
دختر:اگه یه روز صاحب یه دختر شدی می شه اسم منو بذاری روش??
پسر:چرا??می خوای هر موقع که نگاش می کنم ..صداش می کنم درد بکشم??
دختر:نه..آخه دخترا عاشق باباهاشون می شن..می خوام بفهمی چقدر عاشقت بودم..♥♥♥
ازاین تکرارساعتهـ ـا
ازاین بیهوده بودنهـ ـا
ازاین بی تاب ماندنهـ ـا
ازاین تردیدـهـ ـا
نیرنگهـ ـا
شکهـ ـا ...
خیانتهـ ـا
ازاین رنگین کمان سرد آدمهـ ـا
و از این مرگ باورها ورویاهـ ـا
پریشانمـــ
دلـ ـم پروازمیخواهد........
خیـآلــ ـــِ تو
یِڪ فِنجآטּ قَهوِهــ
سُڪوتے سَرﬤ
وَ بآز هَمــ خیآلِ تو
ایטּ روزهآ فَقط خیآلِ توستــ
کِه فَضاےِ اُتآقَمــ رآ پُر ڪرﬤه
اَمّآ ڪآش جآےِ خیآلَتـــ
حُضورَتـــ ــــ
این آغوشِ سَرﬤ رآ گَرمــ مے ڪرﬤ
خـسـتـه تـر از آنـم
کـه لـیـوانـی چـای
آرامـَم کـنـد
آغـوش ِ گـرم ِ تـو را مـیخـواهـم
در جـنـگـلـی نـاشـنـاس
وقـتـی کـه آسـمـان
از لابـهلای شـاخـههـا
سـرک مـیکـشـد
تا حالا شده یه چیزی تو دلت سنگینی كنه....؟؟؟خیلی سخته آدم كسی رو نداشته باشه...
دلش لَــكــ بـِـزَنـــه كــه بـــا یــِــكــی دَردِ دِل كـُـنــه وَلی هــیچــكی نَــبــاشــه...
نتونه به هیچكی اعتماد كنه هر چی سبك سنگین كنه تا دردش رو به یكی بگه ...
آخَـــرِش بـِــرســـه بــــه یـــه بـُــن بـَــســـت ...
تك وتنها با یه دلی كه هی وسوسش می كنه اونو خالی كنه ...
اما راهی رو نمی بینه سرش روكه بالا می كنه آسمون رو می بینه
به اون هم نمی تونه بگه...
خِــیـــری اَز آسِــمـــون هَـــم نَـــدیــــده
مگه چند بار اشك های شبونش رو پاك كرده...؟!
بهش محل هم نداده تا رفته گریه كنه
زود تر از اون بساط گریه اش رو پهن كرده تا كم نیاره ...
خیلی سخته آدم خودش به تنهایی خو كنه اما دلی داشته باشه كه مدام از تنهایی بناله...
خـِــیــلی سَـــخـــتـــه آدَم نَـــدونـــه كُـــدوم طَـــرَفـــیـــه؟!
خیلی سخته آدم احساس كنه خدا اونو از بنده هایش جدا كرده ...
خیلی سخته ندونی وقتی داری با خدا درددل می كنی داره به حرفات گوش می ده یا ...
پَــرده ی گُـــناهـــات اونـقَـــدَر ضَـــخــیـــم شُـــده كــه صِــدات بـــه خُــدا نـِـمی رِسه.... ؟!
دوباره چسب خورده ترین قسمت سینه ام می شکند
جایی که تمام ساعت های سکوت سعی به جمع کردن آن داشته ام
تب می کند نگاه ... می سوزد این دلم
قلبم چه بی کس است
دنیا
هَــــــمـــیـــــن بَـــس اَســــتـــ
روی سنگ قبرم بنویسید کسی بود که رفت
لحظه ای از غم ایام نیاسود که رفت........
بنویسید از آغوش خدا آمده بود
هیچکس هیچ نفهمید چرا آمده بود..........
بنویسید نفهمید کسی دردش را
هیچ کس درک نمیکرد رخ زردش را ........
بنویسید که یک عمر کسی را کم داشت
در نگاهش اتر از حادثه ای مبهم داشت
بنویسید هوای دل او ابری بود
بنویسید که او اسطوره ی بی صبری بود
بنویسید پرش لحظه ی پرواز شکست
بنویسید دلش را به دل پیچک بست
روی قبرم بنویسید دلی عاشق داشت....
دور تا دور دلش یاس و اقاقی می کاشت
رج به رج فرش دلش را گره با خون میزد
شهرتش طعنه به رسوایی مجنون میزد....
بنویسید که با عدل جهان مساله داشت
بنویسید که از آدم و عالم گله داشت
شعر جانسوزی اگر گفت همه از دل بود....
بنویسید که پای دلش در گل بود
بنویسید که پروانه صفت سوخت پرش
بنویسید غمی بود به چشمان ترش
بنویسید که همواره غمی پنهان داشت.....
بنویسید به تقدیر و قضا ایمان داشت
بنویسید جوان رفت کهنسال نبود...... بنویسید اگر حرف نزد لال نبود...
دلت تنگ یک نفر که باشد
تموم تلاشتُ هم کــہ بکنـے
تا خوش بگذره
و لحظــہ اے دل تنگیتُ فراموشش کنـے
فایده نداره
تو دلت تنگــہ
دلت واســہ همون یــہ نفر تنگــہ
تا نیاد
تا نباشــہ
هیچـے درست نمیشــہ...
دلم پر است پر
آنقدر که گاهی وقت ها اضافه اش از چشمانم بیرون میریزد.....
دستـــت می سوزد با سیـــــگار !
به خودت می آیی
یادت می آید دیگر نه کسی است
که از پشت ♥بـــــغــــلــــت♥ کند
نه دستی که شـــــانه هایت را بگیرد
نه صــــدایی که قشنگ تر از بــــــــــآد باشد ..
اسم این // تـ ـ نـ ـ ـهـ ـایـــــی // است..
این روزها هوا خیلی غبار آلود است
گرگ را از سگ نمی توان تشخیص داد
هنگامی گرگ را می شناسیم که دریده شده ایم
شهـــامــت مــی خواهــد
ســـــرد بــاشــی…
و گـــــرم لبخنــــد بزنـــی ..!
ﮔﺎﻫـﮯﺣﺘـﮯ ﺟﺮﺍﺕ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻡ
ﺭﺍﻧـﮕﺎﻩ ﮐـﻨـــﻢ ،ﮐﻪ ﺑـﺒـﯿـﻨـﻢ ﺟـﺎﻡ
ﺧﺎﻟﯿـﻪ ، ﯾﺎ ﻧـﻪ !؟…
دروغ های تو قابل تحمل تر بود !
به خاطر کودکی بود و شیطنت
به خاطر این بود که دنیای آدمها را تجربه نکرده بودی
که ببینی یک دروغ،چه ها میکند !
این جا دروغشان به بهای یک زندگی تمام میشود!به بهای یک دِل شکستن !
اینجا دروغ ها باعث مرگ عشق و اعتماد میشود !
این جا آدم ها دروغ های شاخ دار می گویند
بعد دماغ دراز خود را جراحی پلاستیک می کنند !!!
برای دلم، گاهی مادری مهربان میشوم
دست نوازش بر سرش میکشم میگویم:
«غصه نخور، میگذرد …»
برای دلم، گاهی پدر میشوم
خشمگین میگویم: «بس کن دیگر بزرگ شدی ….»
گاهی هم دوستی میشوم مهربان
دستش را میگیرم میبرمش به باغ رویا …
دلم ، از دست من خسته استــ.....
خیلی وقتا بهم میگن چرا می خندی؟! بگو ما هم می خندیم!
اما هرگز نمیگن چرا غصه می خوری؟! بگو ما هم بخوریم!
دردل دادگی بی انتها
روزها ی ساده زندگی ماشینی
لحظه های دیونه شدن دل
نبودنت رو فریاد می زنم
چه سر ده جای دستان مهربونت رو ی گونه های من
رد پای اشک جا خوش کرده بر صورت من
تکرار اسم زیبات شده ذکر من
نگاه جستجو گر من شده فریاد قلب من
که دوباره بیای با تمام خاطرات زیبایت
می ترسم از اینكه…
یه روزی ،یه جایی، من و تو…
خیلی دور از هم.!
شب و روز در آغوش یك غریبه
بی قرار هم باشیم ...
و بعد از هر بار هم آغوشی به یاد
آغوش هم بیصدا گریه كنیم